روزگار سپید و سیاه من

روزگار سپید و سیاه من

روزگار سپید و سیاه من

روزگار سپید و سیاه من

سلام

میخواستم تمرین کنم چجوری تو بلاگ اسکای عکس آپلود کنم ، گفتم چه بهتر که عکس یکی از هنرهای بیشمارمو

براتون بزارم !!!!!!! کاملا هم رژیمی!!!!

امروز تو مترو از قسمت مردونه یهو یه صدای جیغ بنفشششش اومد . خانمه فریاد میزد تو به من دست زدی !!!

یه آقایی هم میگفت نخیرررررر من فقط شمارو لمس کردم  ( خوب چه فرقی میکنه برادر من ؟؟!!!! ) باز خانمه

میگفت تو دست زدی به باسن من . اونم خیلی مودب و خونسرد میگفت عرض کردم که خواهر من ، من فقط

چون فشار زیاد بود خوردم به شما . باز خانمه : نخیرررر مرتیکه تو محکم لپ باسن منو گرفتی . آقا : من داشتم

می افتادم شمارو گرفتم !!!!!!! خداروشکر مردم جداشون کردن وگرنه خانمه بقیشو هم تعریف می کرد !!!

خوب آخه عزیز من بیا تو قسمت مخصوص خانمها سوار شو . چه کاریه تو این شلوغی مترو میری وسط مردا ؟

خوراک نوشت دیروز :

صبحانه : قهوه 2 + شکلات تلخ 15

ناهار : نون لواش + 2 قوطی کبریت پنیر  250

شام :  15 ق آش 300+ یه دونه کوکو سیب زمینی 200

میان وعده : زردالو 20 + چای با شکلات 15 + آلبالو 60

جمع : 862

بوسسسسس

رژیم من

سلام

وبلاگ قبلی کلا قرار بود رژیمی باشه ولی پای خاطرات هم وسط کشیده شد .

ولی طبق روال قبل از امروز خوراک نوشتمو اعلام میکنم . و بازم خاطراتمو مینویسم .

خلاصه مطلب این بود که 79 کیلو بودم با سابقه چند سال رژیم ناموفق .

پارسال دی ماه شکممو عمل کردم و صاف شدن شکم انگیزه ای شد برای درست رژیم گرفتن .

وقتی اینجا مینویسم انگار انگیزه بهتری دارم .

البته بگم که دوستای خوب رژیمی تو وبلاگ و یه گروه تلگرامی خیلی تاثیر داشتن . امیدوارم دوستای وبلاگیمو

پیدا کنم . اکثرا بلاگفایی بودن که اونم داغون شد .

از 79 رسیدم به 68 . ولی وبلاگمو که از دست دادم انگار کنترل شکمم رو هم از دست دادم !!!!!!

وزن روز 4 شنبه 70.800 بود . قراره شنبه به شنبه فقط وزن کنیم ولی من طاقت ندارم و زود زود وزن میکنم .

خوراک نوشت دیروز :

صبحانه : قهوه 2 + شکلات تلخ 15

ناهار : 7 ق پلو 280 + 2ق قورمه سبزی 90

شام : 3ق لوبیا پلو 150

میان وعده : زردالو 20 + چای با شکلات 15 + یه لیوان ذرت بوداده  60

جمع : 632

البته طبق گفته سرگروه رژیم ، کالری نباید زیر 1000 باشه ولی خوب بخاطر ماه رمضان محدودیت دارم تو خوردن .

ضمن اینکه وقتی گرمم میشه دلم اصلا غذا نمی خواد .

سرگروه ما یه خانم خیلللللللی چاق بوده که یکساله شده یه مانکن خوشگل و جوون . نکته های خوبی بلده

در مورد غذا خوردن . اگه رژیمی هستین بگین ازش میپرسم .

مثلا یه چیز جالب که ازش یادگرفتم اینه که وقتی غذا پلو خورش هست برنج بیشتر و خورش کمتر باید باشه .

برعکس چیزی که من فکر میکردم اگه خورش خالی بخورم بهتره تا برنج .

یا باوجود اینکه کالری شکلات تلخ یا خرما و عسل از یدونه قند بیشتره ، بهتره بجای قند و شکر از اونا استفاده بشه .

برا آرزوی موفقیت کنین دوستای خوبم .

هزارتا بوسسسسس برای شما

** بهم یاد بدین از برچسب چجوری استفاده کنم لطفا . کلا کارش چیه ؟؟؟ مرسی

دلم گرفته...

سلام

امروز صبح خبر اعدام رضا قرایی رو خوندم هرچند که بعدش تکذیب شد . یکی از قوی ترین مردان ایران یا

همون مردان آهنین که سر یه اختلاف حساب با چند نفر در گیر شده و با قمه یکی رو بقتل رسونده و انگشتهای

دست یکی دیگرو قطع کرده . من جزو اون دسته از آدمایی نیستم که با اعدام مخالف باشم چون اعتقاد دارم

اعدام حق یه عده ایه . مثلا قاچاقچی ها یا متجاوزین یا قاتل های زنجیره ای .  ولی نه اینجور قتل هایی که

سر دعوا و درگیری پیش میاد . چون معمولا قصد قتل و آدمکشی ندارن . در هر حال از تکذیب خبر خوشحال شدم . 

نه بلدم نه میخوام که در مورد این موضوع بحث کارشناسی کنم . اما چیزی که خیلی ناراحتم کرد این جمله بود

که برادر این مرد آهنین ازش نقل قول کرده  " اون حق نداره به من زور بگه " .

چی باعث میشه ما آدما انقدر حس برتری نسبت به هم داشته باشیم ؟ چندتا خانواده باید بخاطر گردن کلفتی

یه آدم داغدار بشن ؟ غیر از اینه که چون این آقا احساس قوی بودن میکرده دیگرون رو محق نمی دونسته که

بهش اعتراض کنن حالا حتی به ناحق ؟ چی باعث میشه به خودمون اجازه حمل قمه و چاقو بدیم ؟

پهلوونی یعنی چی ؟ پهلوون یعنی کی ؟ فقط هرکی بازوش و گردنش کلفت تره ؟ غیر از اینه که الان یه خانواده

عزادار فرزندشونن و اگر خدای نکرده حکم اعدام اجرا بشه خانواده خودش هم داغدار میشن ؟ که احتمال اجرای

حکم هم خیلی زیاده چون طبق معمول اینترنت پرشده از این بحث که چرا قاتل روح اله داداشی در عرض دوماه

اعدام شد و رضا قرایی هنوز نه . و این موضوع رو ربط می دن به سیاست و ...

یا اینکه دوباره از یه قاتل قهرمان سازی میکنن و نمک به زخم خانواده مقتول می پاشن تا اونا گذشت نکنن .

و قصه شهلا و کبری و دلارام و ریحانه و ... دوباره تکرار میشه .

خیلی تلخه خیلی... انگار جون آدما بی ارزش شده . هم برای اونی که قمه و چاقو حمل میکنه تا ابراز وجود کنه

هم برای ما مردم که دنبال داستان سازی و سرگرمی هستیم از وقوع این اتفاقا تو کشورمون .

کاش انتخاب مردان آهنین ما هم مثل انتخاب دختر شایسته بود که حداقل غیر از چشم و ابرو و قد و بالا به

توانایی ها ، تحصیلات ، کارهای خیر انجام شده و خیلی چیزای دیگه امتیاز میدن . 

کاش معیار انتخاب قوی ترین مرد هم بجز زور بازو ، مرام و اخلاق پهلوونی بود .

دلم گرفته ...

دلم برای اشکهای خانواده مقتول گرفته .

دلم برای اضطراب و دلهره خانواده قاتل گرفته .

دلم یه عالمه گریه میخواد ...

خونه نو

سلام

نمی دونم سر بلاگفا چی اومد و منم مجبور به کوچ شدم .

بهتر...

همه خاطرات خوب و بدم رو اونجا جا گذاشتم .

یه خاطراتی هست که بهتره تو همون خونه بمونه . تو این خونه و از امروز همه چیو از نو شروع میکنم .

امیدوارم این خونه برام قدم خوب داشته باشه . توکل بر خدا...

واقعا مثل یه خونه جدیده . خالی از اثاث .

انگار در و دیوارش هنوز بوی رنگ میده . به هیچیش عادت ندارم . ولی اشکال نداره عادی میشه .

امیدوارم بتونم براش یه قالب خوشگل پیدا کنم . قالبای خودش که چنگی به دل نمی زنه .

امیدوارم دوستای قدیمیمو پیدا کنم . و یه عالمه دوست جدید .

من اینجا از همه چی مینویسم : خاطرات روزانه ، رژیم کاهش وزنم ، آشپریام ... همه چی .